سامسام، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات کودکی سام

حرف زدن سام

سام تا دیروز به آتیش می گفت آتیت روزی صد دفعه هم تکرارش می کرد اما دیروز یک هو دیدم داره به راحتی میگه آتیش. تازگی اسمش رو هم یاد گرفته البته به جای سام میگه تام. میگن هر وقت بچه بتونه بگه سنگ یعنی کامل بلده حرف بزنه حرف سین از همه حرفها سخت تره!
30 بهمن 1392

دندونای نیش بی تربیت

بالاخره دندونای نیش بالا هر دو با هم در اومد. سه ماه طول کشید تا تشریفشون رو آوردن تو این مدت سام داغون شد بس که خارش و درد لثه داشت ما هم داغون شدیم بس که مورد هجوم گازهای غافل گیرانه سام شدیم  
10 بهمن 1392

شعر خوندن

تازه دارم نتیجه شعر خوندنهای شبانه روزیم رو می بینم. سام تقریبا همه شعرها بلده فقط هنوز نمی تونه اونها تکرار کنه تقریبا به دنبال من آخر همه بیتها رو خودش دست و پا شکسته کامل می کنه و این خیلی مزه میده.
3 بهمن 1392

شروع شیطنت

همکارم می گفت پسرم همش روی اپن آشپزخونه است با اینکه الان مدرسه می ره. بعدش به من گفت تو هم منتظر باش که پسرت از وسایل خونه بره بالا. خیلی طول نکشید که الان مجبوریم هر چیزی که امکان داره سام بره روش رو ازش دور کنیم: الان مبلهایی که به اپن چسبیده بودن وسط حال گذاشتیم چون از روی اون می رفت روی اپن می نشست صندلی های میز ناهار خوری روی میزه چون از روی اونا می رفت روی میز و از روی میز خودش رو به کابینت و گاز می رسوند. بخاری برقی خاموش قبلا جاش کنار دراور بود و الان جمعش کردیم چون از روی اون می رفت خورده ریزهای روی دراور رو بر میداشت. صندلی میز کامپیوتر به حالت خوابیده گذاشتیم چون از روی اون می رفت روی میز و لپتا...
3 بهمن 1392

بالاخره

بالاخره بعد از 1 سال و 4 ماه گل پسر یاد گرفت بگه مامان تو این مدت فقط بابا رو درست صدا می کرد و هر وقت با من کار داشت به من آویزون می شد. الان می فهمم باباش چه لذتی می برده وقتی پسری اون رو بابا صدا می کرده.
3 بهمن 1392
1